عرفان‌های کاذب، گرداب بلعيدن معنويت

ماركسيسم نيز بشر را نوعي ابزار و يا عاملي براي توليد ابزار مي‌داند و ارزش و اهميتي براي بشر قائل نيست و به انسان مانند طبيعت نگاه کرده و هيچ تعالي برايش نمي‌بيند و مرگ را پايان همه چيز مي‌داند و معتقد است که انسان بر اساس توليد خود قدر و ارزش پيدا مي‌کند و هر اندازه توليد بيشتر باشد فرد نيز بزرگ‌تر و با ارزش‌تر مي‌شود؛ لذا بر اساس همين اعتقاد استالين فرمان قتل افراد 60 سال به بالا که ديگر قدرت کار و توليد نداشتند را صادر مي کرد.

اما در حكومت اسلامي افرادي مانند شهيد رجایي براي افراد 60 سال به بالا ارزش بسياري قائل هستند و معتقدند اين افراد به عنوان پيشکسوتان و کساني که براي پيشرفت جامعه زحمت کشيده‌اند قابل احترام هستند و بايد در امور به آن‌ها اقتدا كرد؛ لذا طي طرحي افراد 60 سال به بالا را مشمول دريافت حقوق ماهانه مي‌کند تا اين افراد بتوانند به راحتي در جامعه زندگي کنند. اين فرق مکتب اسلامي و ماركسيستي است.

نبود معنويت در عرفان‌هاي نوظهور چگونه توجيه مي‌شود؟
از ماركسيست‌ها سوال شد اگر شما مي‌گوييد وجود همه چيز بر اساس ماده است، پس مسائلي مانند حس ميهن پرستي، دفاع از كشور در موقع حمله و فدا كردن جان خود براي وطن نامش چيست؟ يا عشق و علاقه بي‌شرط مادر به فرزندش؟ چه طور عشق و ايثار و هيجان مادر برخاسته از دنياي ابزاري است كه شما تعريف مي‌كنيد و ماده چگونه توليد عشق و فكر مي‌كند؟ چرا من كسي را دوست دارم يا اينکه کسي را دوست ندارم؟ اينجا بود كه با جملاتي نظير "تو نمي‌فهمي که جهان مادي گرايي چيست" مسئله را خنثي مي‌كردند. لذا عرفان‌هاي مصنوعي ظاهر شد تا توجيهاتي دروغين براي انديشه بشر داشته باشند.

ما دو نوع عرفان داريم که برخاسته از دنياي ابزاري ماركسيسم و ليبراليسم است و عرفان ديگري كه برخاسته از هيچ است و شايد بتوان گفت برخاسته از طبيعت است. مانند عرفان سرخ پوستي. سرخ پوست‌ها نه با دنياي ماركسيسم آشنا بودند و نه دنياي ليبراليسم؛ لذا به دليل آنکه سر و کارشان با طبيعت بود، براي آنکه طبيعت را به تسخير درآورند، به عرفاني روي آوردند كه بتواند برخي چيزهاي طبيعت را مسخر خود كنند. اينجا بود كه عرفان‌هاي نوظهور پا به عرصه گذاشتند. البته بايد بگوئيم كه سرخ پوست‌ها قائل به روح هستند، ولي ماركسيست‌ها روح را قبول ندارند. ليبراليسم‌ها روح را قبول دارند، ولي ماركسيست‌ها روح را قبول ندارند. منتها تعابير مختلفي براي خود

 دارند. به هرحال ماركسيست ها و ليبراليست ها وقتي با سوال‌هاي فطري مواجه شدند، يك نوع معنويت دست‌ساز بشري را معرفي كردند که موجب بروز معنويت‌هاي نوظهور شد. چرا که پيام‌آوران اين عرفان‌ها مجبور به ارائه تعاريف گوناگوني از هستي، خدا، انسان و شيطان شدند و براي رسيدن به آن خدايي كه اديان مي‌گويند هزاران راه انحرافي را تعريف كردند. در حال حاضر نيز به دليل تنوع اديان و مکاتب، سازماني به نام سازمان جهاني اديان و فرقه‌هاي معنوي شكل گرفته‌ كه در حال حاضر در كتاب‌نامه جامع فرقه‌ها بالاي 2 هزار دين، مكتب و فرقه معنوي ساخته شده بشر در شرق و غرب ثبت شده و اين امر باعث شد معنويت حالت واقعي خود را از دست بدهد و هركس مرام و مسلکي براي خود انتخاب كرده و با معنويت‌هاي ساختگي يکديگر را دفع كنند.
 
در اين راستا حضرت امام خميني‌رحمت‌الله‌علیه فرمودند: «اگر همه  124 هزار پيامبر را يكجا جمع كنيد كوچكترين اختلاف عقيده‌اي ندارند، چرا که براي خدا كار مي‌كنند.»؛ لذا همديگر را جذب مي‌كنند. وقتي خدا را در نظر نگيريم شيطان و تفرقه حاضر است. شيطان اهل تكثير است؛ اهل وحدت نيست. همان روز اول پدر و مادر (آدم و هوا) ما را فريب داد و از هم جدا كرد، همه عرفان‌هاي نوظهور منبعث از شيطان است چون همه معنويت‌هاي آن ساخته دست بشر است، بعضي صددرصد مكاتبشان شيطاني است، بعضي‌ها اصولي دارند و يكسري مسائل اجتماعي، اخلاقي را قاطي آن كرده‌اند و يكدسته واژگان‌هاي مختلفي را براي خود تعريف كرده‌اند اين منشأ عرفان‌هاي نوظهور است.

سابقه تاريخي عرفان هاي نوظهور به چه زماني باز مي گردد؟
بشر از همان ابتداي تاريخ نمونه‌هايي مانند قابيل را به خود ديده که مي‌گفت من خداشناسم و پدرم را به نبي بودن قبول دارم ولي خودم نيز انديشه و فکر دارم و بر اساس آن کار انجام مي‌دهم، به همين دليل دستور خدا را اطاعت نكرد. در اسلام عقل آن جايي به كار مي‌رود كه ملاك انسان، خداوند باشد. انسان عاقل رو به خدا مي‌ايستد. قابيل "من" داشت؛ لذا اختلاف افتاد و او با منيت خود برادرش را كشت؛ بنابراین در هر عصري عرفان نوظهور داشته‌ايم، اما چون زمان مي‌گذرد اين مكاتب سنتي مي‌شوند. در حال حاضر عرفان‌هاي نوظهور عصر ما عجيب و غريب هستند.

در يك مقطع بعد از جنگ جهاني دوم مكتب‌هاي نوظهور بروز پيدا كرد علت آن اين بود كه غرب متوجه شد مردم افسرده هستند؛ لذا نوعي نشاط با معنويت کاذب به وجود آورد حتي بعضي از كارخانه‌دارها مي‌گفتند آنجا كه نشاط و معنويت است توليد ما بالا مي‌رود و اگر افسرده باشيم توليد پايين مي‌آيد؛ لذا با موسيقي سعي مي‌كردند نشاط معنوي مصنوعي به وجود آورند تا توليد بالا برود، نه ارزش انسان!

به نقل از گرداب


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط دلاور
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 120
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1