آقا بیا که دلم بیقرار توست
شمعدانیها در زیر شعلههای آفتاب سوزان به انتظار تو نشستهاند، دلها بیقرار و چشمها منتظرند.
یک جمعه دیگر از راه رسید و نیامدی ثانیهها دیگر توان راه رفتن ندارند، جادهها در حسرت نیامدنت محو شدهاند، شمعدانیها در زیر شعلههای آفتاب سوزان به انتظار تو نشستهاند، دلها بیقرار و چشمها منتظرند.
غروب جمعه از شدت شرم خودش را در ظلمت ...