* آرمان اتحاد عرب و «جمهوری عربی متحده»
آرمان اتحاد عربی، زمانی در جوامع عرب نشو و نما کرد که بریتانیا و فرانسه در «پیمان سایکس – پیکو» عملا در حال تقسیم سرزمینهای عربی بودند. دوران جنگ جهانی اول و پایان یافتن عمر امپراتوری عثمانی که روزگاری تا قلب اروپا هم پیش رفته بود، روزگاری بود که در آن اعراب به رهبری «شریف حسین»، حاکم مکه، رویای اتحاد عربی را در سر میپروراندند.
اما پایان جنگ اول جهانی، آب سردی بر سر تمام رویاهای مربوط به اتحاد اعراب ریخت. آنچه امروز در چارچوب اتحادیه عرب میبینیم، بهخوبی بیانگر بههدر رفتن این رویای اعراب است چون هیچ بویی از اتحاد ندارد.
دو کشوری که در یک تجربه بینظیر در تاریخ جهان عرب، تلاش کردند تا گامی در راستای رویای اتحاد بردارند، مصر و سوریه بودند. سال 1958، سالی بود که سوریه و مصر با اعلام اتحاد، عملا به کشوری واحد تبدیل شدند و معاهده آن نیز توسط «شکری القوتلی»، رئیسجمهور سوریه و «جمال عبدالناصر»، رئیسجمهور مصر به امضا رسید.
دوران 3 ساله این اتحاد، نه همراه با برابری دو کشور بلکه همراه با تفوق کامل مصریها بود. موفقیت سیاسی عبدالناصر در جنگ 1956 و ملی شدن کانال سوئز باعث شده بود که در تمام جهان عرب، عبدالناصر همآوردی نداشته باشد. نوع رفتار تحقیرآمیز ناصر با سوریها باعث رنجش روشنفکران سوری و ارتش این کشور شد و سرانجام یک کودتای نظامی در سال 1961، به اتحاد مصر و سوریه پایان داد.
اگر چه جمهوری متحده عربی عملا در سال 1961 فروپاشید اما اتحاد بین مصر و سوریه با این جدایی از بین نرفت. هر دو کشور در اردوگاه بلوک شرق بودند و هر دو در جنگ 1967 با اسرائیل در یک جبهه جنگیدند و هر دو با هم متحمل شکستی سخت شدند؛ مصر سینا را از دست داد و سوریه، بلندیهای جولان را.
در جنگ 1973 نیز مصر و سوریه در یک جبهه بودند اما «انور سادات» خیلی زود پشت سوریه را خالی کرد و اگر دخالت شوروی نبود، شاید حتی دمشق هم از دست میرفت، منتها وقتی تلفن قرمز کاخ سفید زنگ خورد، سران واشنگتن فهمیدند که باید دستور توقف پیشروی اسرائیل را صادر کنند.
یکی دیگر از علل اتحاد و نزدیکی سیاسی سوریه و مصر، پانعربیسم و ضدیت با دشمنی مشترک بهنام «اخوانالمسلمین» بود. اخوانالسلمین از یکسو با ایدئولوژی پانعربیستی مخالف بود و از سوی دیگر با شرقگرایی پانعربها. حتی برخی متفکرین طرفدار شوروی در آن روزگار، این جنبش را ابزار دست بلوک غرب میدانستند.
در مصر، جدیترین تقابلها در دوران ناصر و سادات رخ داد. گفته میشد اخوان قصد کشتن عبدالناصر را داشته است و در دوران وی، غیرقانونی اعلام شده بود. خالد اسلامبولی، کسی که سادات را پس از صلح با اسرائیل به قتل رساند نیز از اعضای جنبش اخوانالمسلمین محسوب میشد.
در سوریه نیز تقابل جدی بین اخوانالمسلمین و حزب بعث این کشور جریان داشت. در جریان درگیریهای 1982 بین نیروهای اخوانالمسلمین و ارتش سوریه در دو شهر حمص و حما، بیش از 20 هزار طرفدار اخوانالمسلمین ظرف مدتزمانی در حدود 3 هفته کشته شدند.
* ریشههای بر هم خوردن روابط مصر و سوریه
شاید یکی از کسانی که بهطور غیرمستقیم نقشی بهسزا در تخریب روابط مصر و سوریه داشت، شاه سابق ایران، محمدرضا پهلوی بود. وی در راستای دیپلماسی کیسینجری نقش میانجی بین مصر و بلوک غرب را بازی کرد و با ارسال دادن نفت به اسرائیل، تلآویو را قانع کرد که دست از نفت شبهجزیره سینا بشوید و آن را به مصریها بازپس دهد.
بهبود روابط مصر با بلوک غرب و پیمان کمپدیوید، مصر را از جهان عرب جدا کرد و بالاخص رابطه مصر و سوریه را به سمت تیرگی برد.
مصریها و سوریها از این پس نمایندگان دو قطب معارض در نظام بینالمللی محسوب میشدند و طبعا روابط آنها نیز تابع همین امر بود.
یکی دیگر از ریشههای اختلاف سوریه با مصر بلکه با تمام اعراب، جنگ داخلی لبنان بود. ورود نیروهای نظامی سوریه به لبنان به تقاضای رئیسجمهور مسیحی این کشور، امری بود که خشم بسیاری از اعراب را برانگیخت.
امر دیگری که سوریه و مصر را در برابر هم قرار میداد، جنگ عراق علیه ایران بود. سوریه از ایران حمایت میکرد و مصر از عراق. نهتنها مصر، اکثر کشورهای عربی از عراق حمایت میکردند. برای بازپسگیری شبهجزیره فاو، نیروهای ارتش مصر مدتها در حال آموزش دادن نیروهای عراقی بودند و شرایط فاو را برای آنها شبیهسازی میکردند.
معاصرترین عامل اختلاف مصر و سوریه، مساله محور مقاومت بود. در حالی که حسنی مبارک، رئیسجمهور مصر متحد اسرائیل در منطقه محسوب میشد، سوریه با پیوستن به محور مقاومت عملا در برابر مصر قرار میگرفت.
* مرسی و ریشه اخوانی اختلافات
اما اصلیترین علت گفتمان تند مرسی علیه سوریه، همان ریشه اخوانی وی بود. در بحران سوریه که از سال 2011 آغاز شده است، نقش اخوانالمسلمین علیه حکومت سوریه امری مشهود است و این بهترین فرصت برای مرسی بود تا تندترین ادبیات را علیه دشمن تاریخی اخوانالمسلمین بهکار برد.
مرسی در ادبیات خود علیه سوریه تقریبا هیچ تفاوتی بین سوریه و اسرائیل قائل نبود، بلکه ادبیاتش علیه اسد تندتر از ادبیات وی علیه اسرائیل بود.
محمد مرسی پذیرفته بود که باید با کمپ دیوید کنار آید چون به کمکهای اقتصادی ایالات متحده نیازمند است اما دلیلی نداشت که در خصوص دشمن دیگر تاریخی خود یعنی خاندان اسد هم همین برداشت را داشته باشد.
با این همه، با برکناری مرسی و قدرت گرفتن دوباره نظامیان در مصر، این امکان وجود دارد که باز هم روابط مصر و سوریه با توجه به ریشههای تاریخیش رو به بهبود گذارد، هرچند که شرایط بحران سوریه متغیری کاملا تعیینکننده در این فقره خواهد بود.
* علیرضا کریمی
نظرات شما عزیزان: