1) هدف بزرگ :: جوان سیزده، چهارده ساله ای بود به سن و سال و به همت.، مردی بزرگ. بعضی اوقات سر به سرش می گذاشتیم.
ـ تو این جا آمده ای چه كار با این كوچكی و جان و جثۀ ضعیف؟
ـ هدف بزرگم كم و كاستی هیكلم را جبران می كند. 2) تسبیحت را بده یك خط برویم ::ذكر گفتن با تسبیح و بعضاً عادت به گرداندن آن بسیار معمول بود. اصطلاحاً بچه ها به یك دور تسبیح گرداندن می گفتند«یك خط رفتن» روزی یكی از بچه ها رو به دوستش كرد و گفت :«اخوی، تسبیحت را بده یك خط برویم» و او جواب داد:«اگر رفتی خط و بر نگشتی چه؟ اگر رفتی خط وسط راه بنزین تمام كردی و تسبیح بر نگشت كی را باید ببینم؟»
...